برو رفیق درست میشه | سبک زندگی سیدمحمد حولهای از چهرههای ماندگار بازار
تاریخ انتشار: ۲ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۹۹۹۷۰
همشهری آنلاین- هوشنگ صدفی: از این دست آدمها البته، همیشه بودهاند و هستند؛ که ناف عرفان و عارفان را با گمنامی گره زدهاند. شاید کسی که کنار شما نشسته، کنار شما زندگی میکند و با شما خرید و فروش انجام میدهد، فردی باشد بهتر از شما، و یکی از بندگان نیک و عارف و گمنام خدا؛ از کجا معلوم؟ سیدمحمد اصفهانی معروف به سیدمحمد حولهای، که حجرهای کوچک در بازار تهران داشت و در سال ۱۳۷۳ نیز زمین را ترک گفت و به دیار باقی شتافت نیز، از این دست چهرههای ماندگار و عارفان گمنام بوده که روایتهای عجیبی از او نقل میکنند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
دلیل شهرت پدرپدرم در بازار صحافها کار میکرد. مغازهای داشت که در آن، حوله و لباس احرام حج و ترمه و... میفروخت. اسم اصلی پدرم، سیدمحمد اصفهانی بوده، اما چون عرف بوده که در بازار هر کسی را لقبی میدادند، به واسطه شغل پدرم، اسمش را گذاشته بودند سیدمحمد حولهای. حتی پدر ایشان هم که سیدعباس هاشمی بودند، در بازار بینالحرمین تهران به سیدعباس زغالی معروف بود. پدربزرگم نیز به زهد و تقوا معروف بود. البته سنم قد نمیداد که با او خاطراتی داشته باشم، اما گاهی که به قم و سر مزارشان میروم، میبینم که مردم و حتی طلبهها سر مزارش آمده و دعا میخوانند.
روضههای پدرم خاص بود. مثل روضههای جاهای دیگر نبود که اول زیارت عاشورا خوانده شود و بعد سخنرانی و بعد مداحی و امثالهم. سماوری داشتند که روشن میکردند. چای که حاضر میشد، با نان و پنیر و چایی و قند و... از حاضران پذیرایی میکردند. سپس مداحان به نوبه میرفتند و مداحی میکردند؛ هر کدام حداکثر ۵ تا ۱۰ دقیقه. حتی یادم میآید که در یکی از این روضهخوانیها، پدرم به یکی از مداحان گفت که بیا پایین. مداح آمد پایین. آخر جلسه رفت پیش پدرم که چرا چنین گفتی؟ پدرم گفت که از جهنم خواستم نجاتت بدهم؛ تو را غرور گرفت. مداح کمی جا خورد و بعد گفت که شما راست میگویی، وقتی موقع روضهخوانی دور برداشتم، با خودم فکر کردم که کسی بهتر و شیواتر از من مداحی و روضهخوانی نمیکند.
این روضههای سی سالهبین بازاریان قدیمی رسم بود که قبل از رفتن به حجره و آغاز کردن کاسبیشان، به هیئتهای مذهبی مختلفی میرفتند. این کار را باعث برکت و معنویت میدانستند. پدر ما نیز چنین بودند. عادت داشتند قبل از نماز صبح، قرآن و مفاتیح بخوانند. برای نماز صبح هم به مسجد حاج عبدالله میرفتند و پشت سر شیخ انصاری نماز میخواندند. مسائل شرعیشان را هم از این روحانی میپرسیدند. منزل پدری در خیابان ادیبالممالک بود، یک منزل ساده. سی سال در این منزل، نهم هر ماه روضه برگزار میشد؛ به واسطه احترام و ارادت خاصی که پدر نسبت به امام جواد(ع) داشت. البته وقتی که پدرم فوت کرد، این مراسم توسط برادر بزرگم ادامه پیدا کرد.
تقید بالایی داشتپدرم تقید خاصی به رفتارهای دینی و الهی داشت. همین تقید او باعث شده بود تا بدون هیچ سخنی، در زندگی دیگران اثربخش باشد. اگر در جمعی بود و غیبتی صورت میگرفت، صریحاً نهی میکرد و از این کار خوشش نمیآمد. ما از پدر هیچ ریاکاری و دروغی ندیدیم. اگر قولی میداد و پیمانی میبست، پای آن میایستاد تا انجامش دهد. امر و نهی هم به فرزندان نداشتند، سعی میکردند که خود آنها انتخاب کنند و کار درست را انجام بدهند؛ چنین نبود که دستور بدهند و آنها بیایند.
اگر گران بود، برگردان!
پسران سیدمحمد علاقه چندانی به شغل او نداشتند. در نتیجه هر کدام پی شغل دیگری را گرفتند و جاهای دیگری رفتند و مشغول کار شدند. «بیشتر درس و مشق ما را هم مادرمان مدیریت میکرد. البته پدر در جلسات اولیای مدارس شرکت میکرد و از نزدیک در جریان پیشرفتهای درسی ما قرار داشت. از سوی دیگر، پدرم در کمک به مستمندان واقعاً شتاب داشت و پیشتاز بود. دوستانش خاطرات زیادی از این خصلت او برایمان تعریف کردهاند. به شدت هم از نزدیک شدن به مال حرام همه را نهی میکرد. میگفت از مال حرام بیش از نجاسات و ناپاکی دوری کنید. به مشتری میگفت جنسی را که خریدی ببر، اگر دیدی که گران فروختهام، بیا و پس بده و پولش را بگیر! مشتریان به خاطر همین اخلاقش، برای خرید پیش او میآمدند.»
وقتی که بچه بودیم، پیش میآمد که تب میکردیم و مریض میشدیم. پدرم این جور وقتها، با آب وضو روی پیشانی ما مینوشت یاعلی و ما خوب میشدیم؛ به همین راحتی. چون در خانوادهمان مدام اتفاق میافتاد، برایمان خیلی عادی و معمولی شده بود. جوری که وقتی خانه فک و فامیل میرفتیم و میدیدیم کسی مریض است، تعجب میکردیم چرا این کار را نمیکنند. این نفس گرم، از پایبندی پدرم به محبت اهلبیت(ع) ناشی میشد. یاد میآید که حتی روزی، به شمال رفته بودیم، به دعوت عموزادههای یکی از بازاریها که در آلمان زندگی میکردند و اسمشان فرید و فرشید بود. گاهی به ایران میآمدند. ویلایی هم در شمال داشتند. پدرم اسمشان را گذاشته بود محمدحسن و محمدحسین. خلاصه با دعوت اینها رفتیم شمال. روزی برای شنا به دریا رفتیم. پدرم وسط دریا، از یکی از دوستانش خواست که روضه بخواند. این جور وقتها، فرقی نداشت که کجا باشد؛ بازار، دریا، سر سفره یا... .
زمانی که زنده بود، افراد گرفتار بسیار به حجره او میآمدند. بیمارها، بچههای یتیم که سرپرستی نداشتند، درماندگان، کسانی که گرفتار شده بودند و... زیاد دم حجرهاش میآمدند. پاسخ و تکهکلام همیشگی هم این بود که «برو، کارت درست شده.» یادم هست که روز دیگری، کسی پیش سید آمده بود و میگفت که کرایه خانهاش عقب افتاده. از لابهلای حولههایش، مقداری پول بیرون کشید و تحویلش داد و گفت: «بیا رفیق، برو درست میشه.»
از سنتهای نیکی که در سبک زندگی سیدمحمد دیده میشد، دادن «دشت» به مردم بود. مثلاً به مداحان و روحانیون ۱۱۰ تومان دشت میداد تا برکتی باشد برای کسب و روزی آنها. یادم هست که روزی ۲۰۰ تومان به من داد و گفت که به رستوان اسلامی رفته و غذایی بگیرم. با خودم گفتم با این پول که غذایی نمیدهند. با این حال رفتم و به صاحب رستوران گفتم که متعلق به سیدمحمد است. بوسید و روی پیشانیاش گذاشت و اندازه ۲ هزار تومان غذا کشید. سیدمحمد معتقد بود که این غذاها باید به نیازمندان داده شود، شاید بوی غذا به کسی برسد و دلش بخواهد و نداشته باشد که بخورد.
نزدیک ۲۶ سال پیش صاحب یک پسر شدم. البته دچار بیماری قلبی بود. نمیتوانستم عملش کنم، دکترها میگفتند که اگر به اتاق عمل برود، دیگر امیدی به زنده ماندنش نیست. یک روز داشتم توی بازار تهران میرفتم که به سیدمحمد رسیدم. ماجرا را برایش گفتم. گفت: «خوب میشه، ناراحت نباش.» خواستم چیزی بگویم، سؤالی بپرسم که دوباره گفت: «حرف نزن!» من هم حرفی نزدم. حالا آن بچهای که امیدی به زنده ماندنش نبود، ۲۶ ساله شده و زن و بچه دارد و شکر خدا به عمل جراحی هم نیازی پیدا نکرده است. واقعاً نفسش حق بود؛ هرچه میگفت درست بود، و درست از آب در میآمد.
---------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۴ در تاریخ ۱۳۹۵/۰۸/۱۱
کد خبر 775206منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: بازار تهران
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۹۹۹۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کتاب «ادب زندگی» روانه بازار نشر شد
به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «ادب زندگی (خلاصه کتاب حلیة المتقین علامه مجلسی)» اثر محسن معینی در ۲۶۴ صفحه به همت مؤسسه بوستان کتاب به چاپ رسید.
ادب برترین اخلاق، شرافت، و میراث و همنشین شمرده میشود و مایه کمال، ارزشمندی و زینت، و نشان خرد آدمی است. کتاب حلیة المتقین آمیزهای از اخلاق، احکام، اذکار و ادعیه و درمان به همراه داستانهای دلنشین با محوریت آداب اسلامی است؛ کتابی دربردارنده آداب خوراک، پوشاک، مسکن، خواب، سفر، ازدواج و فرزندآوری و تربیت فرزند و آموزههای طبی.
اثر حاضر بر آن است مطالب ارزشمند «حلیة المتقین» را با عباراتی کوتاهتر و دستهبندی روشنتر ارائه کند و مدعی است که با حجم اندک خود، عمده مطالب آن را در بر دارد.
ساختار اثر
این کتاب در ۱۴ باب تألیف شده است؛ باب اول با عنوان «آداب لباس و کفش» فضیلت آراستگی، لباسهای حرام و رنگهای مستحب و مکروه برای لباس را بررسی کرده و حکم لباس کفار و لباس جنس مخالف، آداب لباس نو و رنگ انواع کفش را مورد تأکید قرار داده است.
باب دوم با عنوان «آراستن و زیورآلات» انگشتر و دست و انگشتان مناسب برای آن، فضیلت عقیق و سفارش ۵ نگین برای مؤمنان را شرح داده و زیور طلا، نگاه در آینه و کیفیت خضاب را تبیین کرده است.
«آداب خوردن و آشامیدن» عنوان سومین باب از کتاب حاضر است که در آن ظروف ممنوع، آداب و اوقات غذا خوردن و آداب پس از غذا بررسی شده و فواید دانهها، سبزیها و میوهها، فضیلت و آداب میهمانی و آداب آب خوردن به رشته تحریر درآمده است.
نویسنده در باب چهارم با عنوان «ازدواج، خانواده و تربیت فرزند» فضیلت ازدواج و نهی از رهبانیت، آداب ازدواج و نماز و دعای زفاف و شب عروسی را بیان کرده و دوران بارداری، ولادت و نامگذاری، شیر دادن و تربیت فرزند و حقوق والدین را شرح داده است.
پنجمین باب از این کتاب با عنوان «مسواک، شانه، اصلاح و…» تراشیدن موی سر، محاسن و کندن موی بینی و بازی با ریش را تبیین کرده و ناخن گرفتن، دفن کردن ناخن و آداب شانه کردن را به نگارش درآورده است.
باب ششم با عنوان «بوی خوش و…» ضمن بررسی منشأ گیاهان و اشیای خوشبو، کراهت رد کردن بوی خوش و غالیه، فضیلت و آداب روغن مالیدن بر بدن، روغن بنفشه و آداب بوییدن گل را مورد تاکید قرار داده است.
«حمام و نظافت» عنوان هفتمین باب از کتاب مذکور است که در آن آداب ورود و خروج حمام، شستن سرو بدن و داروی نظافت تشریح شده و فاصله زمانی میان هر دارو کشیدن، برخی آداب نوره کشیدن و غسلها به رشته تحریر در آمده است.
باب هشتم با عنوان «خواب و بیداری، قضای حاجت» اوقات خواب، مکان و آداب خوابیدن و دعاهای قبل از خواب برای موارد خاص را بررسی کرده و نکاتی درباره خواب راست و دروغ و تعبیر خواب، بیداری شب و آداب قضای حاجت را بیان کرده است.
نویسنده در باب نهم با عنوان «بیماری و داروها» صبر بر بیماریها و ابتلایات، راههای درمان عمومی برای تمام بیماریها و ادعیه مشترک امراض با برخی داروهای مرکب را شرح داده و امراض درونی، قولنج، بادها، درد معده و سرفه، تعویذات سحر، گزندگان و… و تربت شریف امام حسین (ع) و بعضی ادویهها راه تبیین کرده است.
باب دهم با عنوان «آداب معاشرت» حقوق خویشان، غلامان و کنیزان، دوستی و دوستان و شاد نمودن و برآوردن حوائج مؤمنان را تشریح کرده و حقوق مؤمن غایب، کافر و ناصبی و اعمال حقوق محتضر و میت را بررسی کرده است.
باب یازدهم با عنوان «آداب مجالس» ضمن تبیین مصافحه، معانقه و بوسیدن، طریقه نشستن و وظایف صاحبخانه، آداب مجالست، ذکر خدا در مجالس و مشورت کردن را به رشته تحریر درآورده است.
دوازدهمین باب از کتاب حاضر با عنوان «خانه و آداب ورود و خروج» خانه وسیع، حکم نقاشی و مجسمه و آثار عبادت در خانه و عدم آن را بیان کرده و برخی پرندگان و حیوانات، خرید، ساخت و روشنایی خانه و آداب خارج شدن از خانه و ورود به آن را به نگارش درآورده است.
باب سیزدهم با عنوان «آداب حرکت سواره و پیاده، بازار، تجارت، زراعت و نگهداری چهارپایان» مَرکَب، آداب، ادعیه و اذکار سواری بر مرکب و نکاتی برای راه رفتن را شرح داده و آداب خریدن و نگهداری حیوان، تلاش برای کسب روزی و آداب زرع و کشت را مورد تأکید قرار داده است.
«سفر» عنوان چهاردهمین و آخرین باب از کتاب مذکور است که در آن زمانهای خوب و بد برای سفر، آداب و ادعیه شروع سفر و رفیقان سفر بیان شده و برخی آداب توقف و حرکت، نکاتی درباره سفر دریایی و آداب اسب تاختن و تیر انداختن مورد بررسی قرار گرفته است.
کد خبر 6096844 فاطمه علی آبادی